زندگی با یاد خدا
به مورچه گفتم: چه می کنی؟ گفت: حرف می زنم . گفتم: با چه کسی؟ گفت: با خدا..... گفتم :چه می گویی که لایقش باشد؟ گفت: هرچه در توانم باشد. گفتم: توان ما نقطه ایست در مقابل عظمتش. گفت: ولی او حرفهایم را می شنود. گفتم: اما..... گفت: دوست دارد حرفهایم را. گفتم: چرا؟ گفت: چون یکرنگ است حتی فقط با خدا، حتی فقط برای لحظه ای کوتاه، حتی.... شیرین است یکرنگی دیگر چیزی نگفتم چشمانم را بستم و به چیزهایی فکر کردم که شیرین است نظرات شما عزیزان:
http://birjand.lxb.ir
سلام وبت عالیه خیلی قشنگه موفق باشی مرسی حتمن به شماهم سر می زنم مرتضی
![]() ساعت20:03---9 خرداد 1393
مرسی خیلی خوب بود
سلام
خیلی قشنگ بود ![]() ![]() ![]() ![]() جمعه 9 خرداد 1393برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : مینا
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |